جدول جو
جدول جو

معنی ماه پیکر - جستجوی لغت در جدول جو

ماه پیکر
(دخترانه)
آنکه پیکرش چون ماه زیبا و دل انگیز است
تصویری از ماه پیکر
تصویر ماه پیکر
فرهنگ نامهای ایرانی
ماه پیکر
آنکه پیکری زیبا مانند ماه دارد
ماه پیکر درفش: درفش و بیرقی که بر آن نقش ماه باشد، برای مثال یکی ماه پیکردرفش از برش / به ابر اندرآورده تابان سرش (فردوسی - ۳/۲۰)
تصویری از ماه پیکر
تصویر ماه پیکر
فرهنگ فارسی عمید
ماه پیکر
(پَ / پِ کَ)
هرچیز که پیکر آن مانند ماه باشد. (ناظم الاطباء). از اسمای محبوب است. (آنندراج). کسی که پیکرش مانند ماه زیبا و دل انگیز باشد. معشوق زیبا:
ای غالیه زلفین ماه پیکر
عیار و سیه چشم و نغز دلبر.
خسروی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
زره پوش ترک من آن ماه پیکر
زره دارد از مشک بر ماه انور.
امینی نجار (از لباب الالباب ج 2 ص 42).
بتی ساخته ماه پیکر در اوی
برهنه نه زر و نه زیور بر اوی.
اسدی.
و طلیعۀ بصر او بر ماهرویی افتاد... خوب منظر، ماه پیکر... (سندبادنامه ص 259).
جهان خسرو اسکندر فیلقوس
ز پیوند آن ماه پیکر عروس.
نظامی.
ز مهترزادگان ماه پیکر
بود در خدمتش هفتاد دختر.
نظامی.
تا آنگهی که پیکر ماه است بر فلک
خالی مباد مجلست از ماه پیکران.
سعدی.
صاحب کمال را چه غم از نقص جاه و مال
چون ماه پیکری که در او سرخ و زرد نیست.
سعدی.
جمال ماه پیکر در بلندی
بدان ماند که ماه آسمان است.
سعدی.
چو دور خلافت به مأمون رسید
یکی ماه پیکر کنیزک خرید.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
ماه پیکر
کسی که پیکرش مانند ماه زیبا باشد معشوق زیبا
تصویری از ماه پیکر
تصویر ماه پیکر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مه پیکر
تصویر مه پیکر
(دخترانه)
آنکه چون ماه تابان و درخشان است، خوش اندام و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه زیور
تصویر ماه زیور
(دخترانه)
زیور و زینت ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه پیکر درفش
تصویر ماه پیکر درفش
درفش و بیرقی که بر آن نقش ماه باشد، برای مثال یکی ماه پیکردرفش از برش / به ابر اندرآورده تابان سرش (فردوسی - ۳/۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوه پیکر
تصویر کوه پیکر
درشت اندام، قوی هیکل
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ کَ)
که پیکری چون مار دارد. به شکل و هیئت مار:
خامۀ مارپیکرش باد رقیب گنج دین
مهره و زهره در سرش درد دوای ایزدی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
مخفف ماه پاره است و کنایه از صاحب حسن و خوش صورت باشد، (برهان)، ماه پاره، خوش صورت و دارای حسن، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ماه پاره و مهپاره شود
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ)
ماه گیرنده، گیرندۀ ماه، که ماه را بتواند گرفت، که ماه را گرفتار و اسیر تواند کرد:
گر او را کمندی بود ماه گیر
مرا هم کمندی بود شاه گیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کُهْ پَ / پِ کَ)
مخفف کوه پیکر است که فیل و اسب قوی هیکل باشد. (برهان) (آنندراج). کوه پیکر و پیل و اسب قوی پیکر. (ناظم الاطباء). انسان یا حیوانی بزرگ جثه و تنومند:
تهمتن یکی گرز زد بر سرش
که خم گشت بالای که پیکرش.
فردوسی.
پی بازی ّ گوی شد خسرو
بر یکی تازی اسب که پیکر.
فرخی.
هزار اسب که پیکر تیزگام
به برگستوان و به زرین ستام.
اسدی.
برانگیخت که پیکر بادپای
به گرز گران اندرآمد ز جای.
اسدی.
بسا کها که بر آن کوه شاه چوگان زد
به سم ّ مرکب که پیکرش بیابان کرد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش اهرم شهرستان بوشهر که در 14 هزارگزی شمال اهرم و 6 هزارگزی خاور کوه قلعه دختر واقع شده است، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 374 تن سکنه دارد، آبش ازچاه، محصولش غلات، خرما و تنباکو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ)
هر چیز کلان مانند کوه. (ناظم الاطباء). هر چیز کلان و درشت مانند کوه. (از فرهنگ فارسی معین) :
بر سمند کوه پیکر تندخویان گرم جنگ
همچو آتش گشته پنهان در لباس آهنین.
وحشی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ پَ / پِ کَ)
مجازاً، خوش اندام:
تکاور سمندان ختلی خرام
همه تازه پیکر همه تیزگام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَهْ پَ / پِ کَ)
ماه پیکر. آن که پیکر او چون ماه تابان و درخشان است. با پیکر و اندامی زیبا. زیباروی:
عید منی و شادی می بینم از هلالت
دیوانه ام که جز تو مه پیکری ندارم.
خاقانی.
پریروئی و مه پیکر سمن بوئی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی باشد.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ)
که پیکری چون ماغ دارد:
برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکر
یکی تیغ از ستیغ کوه قارن.
منوچهری.
و رجوع به ماغ شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ دَ رَ)
در اصل درفش ماه پیکر، یعنی درفشی که صورت ماه بر آن تصویر شده باشد:
یکی ماه پیکر درفش از برش
به ابر اندرآورده تابان برش.
فردوسی.
، کنایه از شب و به عربی لیل خوانند. (برهان). کنایه از شب است. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هز چیز کلان و درشت مانند کوه (اعم از انسان یا حیوان مانند: اسب فیل) : بر سمند کوه پیکر تند خویان گرم جنگ همچو آتش گشته پنهان در لباس آهنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه پیکر
تصویر تازه پیکر
خوش اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از که پیکر
تصویر که پیکر
هر چیز کلان و درشت اعم از انسان و حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه پار
تصویر ماه پار
زنی بسیار زیبا (همچون ماه)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بشکل و هیئت مار باشد، آنچه که نقش مار برآن باشد، یاماردرفش. درفشی که بر پارچه آن نقش مارمنقوش باشد، شب، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مه پیکر
تصویر مه پیکر
کسی که پیکرش مانند ماه زیبا باشد معشوق زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
درفشی که برآن نقش ماه (قمر) باشد: یکی ماه پیکر درفش از برش بابراندر آورده تابان سرش. (شا. بخ 786: 3)، شب
فرهنگ لغت هوشیار
عظیم الجثه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش اندام، خوش قدوقامت، زیبا
فرهنگ واژه مترادف متضاد